وانشات از Jimin

#Jimin
𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻 𝗞𝗼𝗼𝘁𝗮𝗵

-اپا... یعنی تو و اوما اینجا آشنا شدین؟
با لبخند زیر چشمی نگاهی بهشون کردم و با دقت به حرف هاشون گوش دادم
-اره هی‌گیوما! اوما و آپا دقیقا تو همین خیابون با هم آشنا شدن. می‌دونی اون موقع من برای یه هفته مجبور بودم به لندن بیام و خب از اونجایی که زیاد کار نداشتم مترجمی همراهم نبود‌. می‌دونی من از همون اول هم تو یادگیری زبان تنبل بودم.
اون موقع اوما توی کافه ای که اونجاست کار می‌کرد...
و بعد هی‌گیوم رو بغل کرد و به دستش به سمتی اشاره کرد.
آروم به سمتشون برگشتم و با لبخند بهشون خیره شدم که حیمین ادامه داد:
-من اونروز خیلی خسته بودم پس می‌خواستم یه آیس امریکانو بگیرم... و حدس بزن کی از صورتم متوجه خسته بودنم شد و از اونجایی که کره‌ای بود و برای تحصیل به انگلیس اومده بود چراغ امیدم شد؟ دقیقا شخصه اومات! چرا؟ چون تو همون نگاه اول عاشق چشمای گیرام شد!
تک خندی زدم و با اعتراض ضربه ای به شونش زدم:
-hey.. keep ur fuckin mouth shut u fuckin assholl!
با خنده سریع به سمتم برگشت و گفت:
-یا ا.ت شی مثلا الان یه مادری نباید یکم ادب داشته باشی؟ حداقل جلوی دخترت یکم ادب و شعور داشته باش!
ابروم رو بالا انداختم و گفتم:
-خب مثل اینکه از زبان انگلیسی فقط فحش ها رو بلدی جیمین شی! بعد به من می‌گی ادب داشته باشم؟
با خنده ناباوری هی‌گیوم رو روی زمین گذاشت و با گرفتن دستش دوباره به سمتم برگشت:
-بیا بریم هی‌گیوما اومات هیچ وقت یاد نمی‌گیره درست رفتار کنه!
هی‌گیوم که دیگه نمی‌تونست خودش رو برای نخندیدن کنترل کنه، پقی زد زیر خنده و همین باعث شد من و حیمین هم بعد از چند ثانیه باهم شروع به خندیدن کنیم!
-یا آپا چرا وقتی غر می‌زنی شبیه اجوما ها می‌شی؟
جیمین نگاه ناباوری به هر دومون انداخت و غرغر کنان گفت:
-یا چینجا! شما دوتا برگشتین به تنظیمات کارخونه؟ بازم دارین منو مسخره می‌کنید؟
با خنده دست هی‌گیوم رو گرفتم با گرفتن بازوی جیمین دوباره حرکت کردیم:
-جیمینا انقدر حرص نخور... بیا می‌خوایم تجدید خاطره کنیم!
و بعد از رسیدن به کافه، با کمی مکث در رو باز کردم و باهم داخل رفتیم.
واو... اینجا جایی بود که فصل جدید زندگیم توش شروع به نوشتن شد!
نسبت به آخرین باری که اینجا بودم خیلی تغییر کرده بود.
گاهی فکر می‌کنم اگر اون روز زودتر می‌رفتم خونه، جیمین رو نمی‌دیدم و این خانواده تشکیل نمی‌شد، من تو چه حالتی زندگی می‌کردم؟
بعد از چند ثانیه با صدای جیمین رشته افکارم پاره شد.
-چاگیا خوبی؟ بیا هی‌گیوم گرسنشه. نکنه بازم رفتی تو فکر؟
سرم رو به حالت نفی تکون دادم و با گرفتن بازوش زمزمه کردم:
-نه خوبم... بریم!

⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
#Jimin#roman ◂ TM ╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃𝗕tsͦ𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
@army_bts_ot7
دیدگاه ها (۲)

سناریو از Teahyung

وانشات از Suga

تنکس کیوتس برای لایک هات :)))))))))فالو شه https://wisgoon.c...

ایمجین از Teahyung

جیمین فیک زندگی پارت ۷۴#

#رویای #جوانی #پارت-۵( حرف های یونگی به جیمین ) ( + یونگی ، ...

پارت ۲که میا دوستم اومد پیشم میا: سلام ا/ت حالت چطوره کره خر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط